40 نکته در باب افزایش انگیزه دانشآموزان
انگیزه، حالات درونی فرد است که موجب تداوم رفتارش تا رسیدن به هدف میشود. انگیزه ارتباط مستقیم و مثبت با پیشرفت تحصیلی دارد.
به همین علت علاوه بر آنکه انگیزه وسیلهای برای پیشرفت تحصیلی در نظر گرفته میشود، گاهی از آن به عنوان هدف نیز نام برده میشود، زیرا با افزایش انگیزه، پیشرفت تحصیلی نیز پدید میآید.
از آنجا که هوش و استعداد تحصیلی بهعنوان دو عامل اساسی در پیشرفت تحصیلی، کمتر تحت تأثیر معلم یا مربی واقع میشود، سعی بر آن است که با افزایش انگیزه دانشآموزان حداکثر بهرهوری از هوش صورت گیرد. زیرا در حالت مساوی برابری هوش و استعداد تحصیلی افراد، مشاهده شده است که پیشرفت تحصیلی افراد با انگیزه چشمگیرتر بوده است. با وجود آنکه معلمان در تغییر هوش و استعداد تحصیلی نقش چندانی ندارند، ولی میتوانند در بالا بردن انگیزه دانشآموزان مفید واقع شوند.
انگیزه به دو نوع درونی و بیرونی قابل تقسیم است. از انگیزه بیرونی میتوان به تقویتکنندههایی چون پول، تائید، محبت، احترام، نمره و از تقویتکنندههای درونی میتوان به رضایت خاطر و احساس خوب از یادگیری اشاره کرد.
آنچه که بیشتر موجب رفتار خودجوش میشود، انگیزه درونی است. هدف عمده فعالیتهای پرورشی معلم یا مربی این است که دانشآموز به تدریج از انگیزههای بیرونی به سمت انگیزههای درونی هدایت شود.
تفاوت اساسی افراد دارای انگیزه درونی با افراد دارای انگیزه بیرونی این است که افراد با انگیزه درونی احساس کفایت بیشتری در خود دارند و کمتر به دیگران اجازه میدهند که محرک رفتارشان شوند. این گروه از دانشآموزان، خود تعیین کننده رفتارها هستند و به خاطر کفایتی که در خود احساس میکنند، باور دارند که میتوانند با رفتارشان بر محیط خود تأثیر بگذارند.
این گروه از دانش آموزان با انگیزه درونگرا، تصورشان این است که موفقیت و عدم موفقیت در تحصیل به خاطر نحوه رفتار صحیح یا غلط خودشان است.
اما برخلاف آنها، دانشآموزان باانگیزه برونگرا، احساس بیکفایتی یا کفایت کم داشته و همواره تصور میکنند که موفقیت آنها تحت تأثیر عوامل محیطی نظیر:
معلم و سوالات سخت است. این گروه از دانشآموزان حتی اگر درس بخوانند، باز هم موفقیت چندانی نخواهند داشت. چرا که اندک تلاش آنها به خاطر همان انگیزههای بیرونی، همچون فرار از تنبیه یا کسب خواست معلم است. اینان در صورت کسب موفقیت اندک هم آن را به شانس و تصادف نسبت میدهند و نه به تلاش و استعداد خود.
این دانشآموزان حتی اگر نیمنگاهی به موفقیت داشته باشند، آنقدر آن را صعبالوصول میدانند که دست به عمل نمیزنند، در نتیجه هرگز طعم موفقیت را نخواهند چشید.
در حقیقت گام اول در برخورد با این افراد چشاندن طعم موفقیت به آنها و درهم شکستن تصور منفی آنها در مورد دستیابی به موفقیت است. در این صورت است که «موفقیت»، «موفقیت» میآورد.
از آنجایی که انسان آمادگی دارد تا فعالیتها و تصوراتش را تعمیم دهد، موفقیت در یک درس منجر به موفقیت در دروس دیگر میشود و این موضوع در مورد دروس اصلی هر رشته مهمتر است.
درواقع، ضعف درسی در این دروس منجر به بیعلاقگی به تحصیل و گاهی حتی ترک تحصیل میشود و البته عکس آن هم صادق است. به همین علت به معلمان دروس اصلی هر رشته توصیه میشود، شرایط آموزشی و امتحانی را مطلوب نمایند و با ارزشیابیهای مناسب فضای کلاس را لذتبخش کنند.
به طورکلی بهمنظور افزایش انگیزه دانشآموزان و سوق دادن آنها به سمت درونی شدن انگیزهها راهکارهای زیر توصیه میشود:
1 - سعی کنیم اولویت تجربههای دانشآموزان برای آنها جالب باشد، احساس موفقیت اولیه اعتماد به نفس آنها را افزایش میدهد. این موضوع در مسابقات ورزشی نیز مشهود است.
2 - برای موفقیت دانشآموزان پاداش در نظر بگیریم. منتظر نباشیم تا افت تحصیلی اتفاق افتد و سپس موفقیت را تحسین کنیم.
3 - با احترام گذاشتن به تفاوتهای فردی دانشآموزان، هرگز آنها را با یکدیگر مقایسه نکنیم.
4 - دانشآموزان را در کلاس کمتر درگیر مسائل عاطفی منفی نمائیم و نسبت به حساسیتهای عاطفی آنان آشنا و در کاهش آن کوشا باشیم. سختگیری و انضباط شدید، تبعیض، بیان قضاوتهای منفی و خبرهای ناخوشایند از جمله عواملی است که موجب درگیری ذهنی و کاهش علاقه به یادگیری میشود
5 - بلافاصله پس از آزمون یا پرسش کلاسی، دانشآموزان را از نتیجه کار آگاه کنید.
6 - برای اینکه دانشآموز بداند، در طول تدریس بهدنبال آموختن به چیزی باشد، بیان اهداف آموزشی مورد انتظار از او را در ابتدای درس فراموش نکنیم.
7 - چگونگی یادگیری و نحوه انجام کار برای دانشآموز مشخص شود.
8 - بهمنظور افزایش حس کفایت در دانشآموز از او بخواهیم مطالب یاد گرفته شده را به دوستان یا کلاس آموزش دهد.
9 - در مورد مشکلات درسی دانشآموز و ریشهیابی آن، با او تبادل نظر و گفتوگو کنیم.
10 - تشویق کلامی در کلاس، به صورت انفرادی بسیار حائز اهمیت است.
11 - مطالب درسی را به ترتیب از ساده به دشوار مطرح کنیم.
12 - از بروز رقابت ناسالم در بین دانشآموزان پیشگیری شود.
13 - در فرآیند آموزش متکلم وحده نباشیم و یادگیرندگان را در یادگیری مشارکت دهیم.
14 - علاقه به دانشآموزان و تعلق خاطر و اهمیت دادن به یکایک آنها، سطح انگیزهها را افزایش میدهد.
5 - آموزش را با «تهدید» پیش نبریم.
16 - برای دانشآموزان با انگیزه، خوراک علمی کافی داشته باشیم.
17 - با محول کردن مسئولیت به دانشآموزان کم توجه، آنان را به رفتارهای مثبت هدایت و علل کمتوجهی در آنها را بررسی کنید.
18 - شیوههای تدریس را از سنتی به شیوههای روز تغییر داده و با استفاده از تکنولوژی آموزشی، حواس پنجگانه دانشآموزان را به کار گیریم.
19 - میان درس کلاس و مسائل زندگی که به وسیله همان درس قابل حل است، ارتباط برقرار کنیم.
20 - تدریس را با طرح مطالب و پرسشهای جالب توجه آغاز کرده و با تحریک حس کنجکاوی، دانشآموزان را برانگیختهتر سازیم.
21 - به وضعیت جسمانی دانشآموزان توجه کرده و علل جسمی بیتوجهی و کاهش انگیزه آنان را بیابیم.
22 - محیط کلاس را با طراحی زیبا و مناسب، جذاب سازیم تا مانع بروز کسالت روحی شویم.
23 - با فرهنگ و تاریخچه زندگی افراد مدرسه یا محلهای که در آن تدریس میکنیم، آشنا شده و در طول تدریس از مثالهای آشنا استفاده کنیم.
24 - به منظور اطلاع از نتیجه فعالیت درسی دانشآموزان و ارائه بازخورد به موقع و مناسب، تکالیف آنان را بلافاصله در جلسه بعدی ملاحظه و با رفع اشکالات، جنبههای مثبت را تشویق کنید.
25 - در گرفتن آزمون و امتحان به قول خود عمل کنیم.
26 - زمان یادگیری باید در حد توان دانشآموز باشد. برای تجدید قوا و انگیزه در میان کلاس از وقت تفریح و استراحت غافل نشویم.
27 - دانشآموز را از میزان پیشرفت خود آگاه سازیم تا بداند برای رسیدن به هدف چه گامهای دیگری بردارد.
28 - به لحاظ اخلاقی و ایجاد انگیزه، همیشه خوشاخلاق و خوشرو باشیم.
29 - به منظور افزایش حس کفایت و مشارکت در ارائه دروس از نظرات دانشآموزان استفاده کنیم.
30 - مطمئن باشیم که توجه دانشآموزان برای شروع تدریس آماده است.
31 - تمام مطالب دشوار را یکجا و در یک جلسه آموزش ندهیم.
32 - به خاطر داشته باشیم، توجه افراطی به دانشآموزان (قوی یا ضعیف) موجب متشنج شدن فضای کلاس میشود.
33 - دانشآموزان را به گروههای «خوب»، «بد» و «ضعیف» تقسیمبندی نکنیم.
34 - از ورود به موضوعات حاشیهای که منجر به انحراف توجه کلاس میشود، بپرهیزیم.
35 - با ایجاد جلسات بحث و تحلیل به دانش آموزان فرصت تفکر و اظهار نظر بدهیم.
36 - هرگز دانشآموزان را مجبور به انجام فعالیتهای تحقیرکننده نظیر «جریمه» نکنیم.
37 - به افراد درونگرا، کمرو، مضطرب که تمایلی به ابراز وجود ندارند، توجه کرده و با تقویت رفتارهای مثبت، آنها را به مشارکت در بحثهای کلاسی و کارهای گروهی تشویق کنیم.
38 - در روشهای تدریس، کنفرانس و سمینار را مد نظر قرار دهیم.
39 - تأکید بر نمره، اضطراب دانشآموزان را افزایش میدهد و مانع از توجه کامل به موضوع درس میشود. این دانشآموزان با وجود تلاش زیاد از نمرات پایینی برخوردارند و به تدریج رابطه میان تلاش و نتیجه را نادیده می گیرند که در نهایت منجر به از دست رفتن انگیزه خواهد شد
40 - گاهی از تجربههای دوران تحصیل و شکستها و موفقیتهای خود برای دانشآموزان صحبت کنید.
***
منبع : مقاله " 40 نکته در باب افزایش انگیزه دانشآموزان " تهیه کننده : حمیده عبادتی-برگرفته از سایت http://hamshahrionline.ir
کارآفرینی اجتماعی یعنی چه ؟
واژه ی کارآفرینان اجتماعی طیف وسیعی را شامل می شود از افرادی که به صورت انفرادی فعالیت می کنند تاسازمان هایی که به همین منظور تشکیل شده اند. درتمام این موارد با دو مفهوم روبرو هستیم. یکی ارزش یا ماموریت اجتماعی و دیگری کارآفرینی به مثابه استفاده از فرصت ها و خلق موقعیت های جدید برای حل مشکلات اجتماعی پیش رو.
در واقع وظیفه یک کارآفرین شناخت فرصت هاست. به همین دلیل است که بسیاری از فعالان این حوزه اعتقاد دارند که بهتر است واژه ی کارآفرینی که ترجمه entrepreneurship است به صورت فرصت ورزی ترجمه شود. کارآفرینان فرصت ها را می شناسند و محصولات جدید خلق می کنند. کارآفرینان اجتماعی ازاین نوع خلاقیت برای حل مشکلات جامعه بهره می برند. با کارروی مشکلات جامعه ارزش های خوب جوامع را تقویت می کنند. فعالیت های بشر دوستانه را گسترش می دهند و باعث افزایش سرمایه اجتماعی می شوند.
کارآفرینان اجتماعی با کارآفرینان تجاری از جهاتی متفاوتند. یکی از مهمترین این تفاوت ها تلاش کارآفرینان اجتماعی برای ارتقای وضعیت اجتماعی است. آن ها تلاش می کنند تا مشکلات اجتماعی را شناسایی کنند وبرای حل این مشکلات راه حل هایی ارایه دهند. ایجاد فرصت شغلی برای افراد فقیر یا اقشار آسیب پذیر جامعه یکی از موضوعات مورد علاقه کارآفرینان اجتماعی است. به عنوان مثال دکتر یونس در بنگلادش بانک گرامین را راه انداخت تا امکانات مالی را با هدف ایجاد کسب و کار در اختیار فقیرترین فقیران قراردهد. در این مثال بانک گرامین به عنوان یک بازیگر توسعه با ایجاد امکان دسترسی فقرا به منابع مالی نقش آفرینی می کند.
بانک گرامین به دنبال سود مالی نیست به دنبال فقر زدایی است. این بانک با کارمزد پایینی که از وام گیرندگان می گیرد هزینه های جاری بانک را تامین می کند. پس بانک پول هم می سازد تا آنجا که بتواند وظیفه ی اجتماعیش را انجام دهد. بانک گرامین پول نمی سازد تا سهامش را در بورس نیویورک تقویت کند. پول می سازد تا به وام گیرندگان بیشتری وام بدهد. در اینجاست که ماموریت کارآفرین اجتماعی و ارزش هایی که کارآفرین را به حرکت در می آورند با اهمیت تر می شوند.
ازبیرون که نگاه کنی بانک گرامین هم مثل سایر بانک ها کار می کند. وام می دهد تضمین می خواهد ولی مدل وام دادن و مدل تضمین گرفتن با بانک های تجاری که به دنبال کسب سود هستند تفاوت دارد. همه ی فعالیت های بانک گرامین در جهت تحقق ماموریت بانک است و چشم اندازی که دکتر یونس ترسیم کرده است . محو فقر در همه ی جهان چشم اندازبانکی است که دکتر محمد یونس در سال 1983 تاسیس کرد. محمد یونس می داند که محو فقر تنها از طریق تخصیص اعتبارات خرد میسر نمی شود ولی اعتقاد دارد که برای پاک کردن چهره ی کریه فقر از کل جهان، اعتبارات خرد نقش ویژه ای خواهند داشت.
کارآفرین اجتماعی با شناسایی و استفاده از فرصت ها به حل مشکلات اجتماعی کمک می کند. به راستی یک کارآفرین اجتماعی چگونه می تواند فرصت ها را شناسایی کند؟ آیا فرمول خاصی در این زمینه وجود دارد؟ یا افراد به صورت ذاتی این کار را انجام می دهند؟ شما چگونه فکر می کنید؟
****
منبع : مقاله " کارآفرینی اجتماعی یعنی چه ؟ " برگرفته از سایت http://blog.partoschool.org
افسانه هایی در مورد کارآفرینی اجتماعی
در هر رشته ای تصوراتی وجود دارد که ممکن است خیلی دقیق نباشند. گاهی از اوقات به این گونه تصورات افسانه می گوییم. یعنی درست و غلط در یک فضای وهم آلود قرار گرفته اند که افسانه از واقعیت قابل تمیز نیست.
در عالم کارآفرینی اجتماعی هم مثل هر رشته ی میان رشته ای ممکن است که افسانه هایی به وجود آمده باشد.
افسانه نخست: کارآفرینی اجتماعی نقطه مقابل کارآفرینی متعارف است.
یکی از این افسانه ها در مورد تفاوت کارآفرینی اجتماعی با کارآفرینی متعارف است. یک فرضی وجود دارد که کارآفرینان متعارف به دنبال طمع جمع آوری پول هستند و کارآفرینان اجتماعی تنها و تنها با انگیزه ی کاراجتماعی وارد کارزار می شوند. این تصور خیلی درست نیست. کارآفرینان متعارف هم می توانند اهداف عالیه انسانی داشته باشند . هدفمند باشند. ارزش های انسانی را پاس بدارند وتنها مشوق آنها ساختن پول نیست. بسیاری از افراد برجسته در دنیای کارآفرینی اجتماعی، نخست از دنیای کارآفرینی متعارف شروع کرده اند و بعد از ساختن پول زیاد و به دلیل اهداف بشر دوستانه ای که داشته اند وارد دنیای کارآفرینی اجتماعی شده اند.
افسانه ی دوم: کارآفرینی اجتماعی ضد کسب و کار و ساخت پول است.
این تصور غلط یکی از مضرترین شایعات در فضای کارآفرینی اجتماعی است. در این تصور پاداش کاراجتماعی از جنس غیر مادی است و نه تنها کارآفرین اجتماعی از مواهب مادی دنیا بهره ای نمی برد بلکه تنها بهره اش روحی و کارش فی سبیل الله است. و از این رو کارآفرین اجتماعی را شخصی مخالف دنیای کسب وکار و پول ساختن فرض می کند. در واقع بسیاری از کارآفرینان اجتماعی از دنیای کسب وکار وارد این فضا می شوند و با استفاده از دانش کسب و کار به اهداف اجتماعی کمک می کنند. این ها راه و رسم پول ساختن و استفاده از فرصت ها را می دانند و از این روست که آنها را کارآفرین می نامیم
افسانه سوم: کارآفرین اجتماعی فقط سازمان های غیر انتفاعی تشکیل می دهد
واقعیت این است که برای انجام خدمات اجتماعی، تغییرات اجتماعی و کارآفرین اجتماعی بودن لازم نیست که فقط در چارچوب سازمان غیر انتفاعی کار کرد. کارآفرین اجتماعی باید بتواند بااستفاده از موقعیت های مختلف برای بهبود شرایط کمک کند و این کار را می شود در قالب های مختلف سازمانی از نهادهای بین المللی یا تجارت های بزرگ گرفته تا سازمان های دولتی انجام داد.
افسانه چهارم: کارآفرینی اجتماعی معمولا شکست می خورد.
یک تصور غلط به ویژه در قشر کارآفرین متعارف وجود دارد و آن این است که کارآفرینان اجتماعی معمولا شکست می خورند. این تصور درست نیست. مثلا در ایالات متحده که شمار بسیاری از شرکت های انتفاعی همه ساله از دور خارج می شوند از سال 1992، 70 درصد نهادهای مردمی به حرکت خودشان ادامه داده اند.
افسانه پنجم: کارآفرینان اجتماعی یاغی هستند.
بسیاری از مردم به ویژه کسانی که در بخش های متعارف اقتصادی در حال فعالیت هستند تصور می کنند که کارآفرینان اجتماعی یاغیانی هستند که نتوانسته اند در بقیه ی بخش های ممکلت و اقتصاد با سایر مردم کار کنند و در نتیجه با تاسیس یک فعالیت کارآفرینی اجتماعی خودشان را مشغول می کنند.ولی واقعیت این است که کارآفرینان چه متعارف و چه اجتماعی مثل بقیه بخش ها در اندازه های مختلف فعالیت می کنند. برخی سازمان هایی کوچک هستند و بسیار سازمان هایی بزرگ که اتفاقا انجام کار جمعی و گروهی یکی از ارکان مهم سازمان دهی در این مجموعه ها هستند.
افسانه ششم: کارآفرینی اجتماعی را می شود در کلاس درس آموخت
شما می توانید نظریه های مفیدی را در مورد کارآفرینی اجتماعی در کلاس درس بیاموزید. شما می توانید مهارت حل مساله و تفکر انتقادی را بیاموزید. ولی اینکه چطور تئوری را به عمل تبدیل کنید به عمل نیاز دارد. یعنی با گذراندن دوره های آموزشی لزوما شما یک کارآفرین نخواهید شد. لازم است که دانسته هایتان را به کار ببندید. مثلاهمین دوره های آموزشی پرتو، این تصور غلط است که صرف گذراندن دوره ما را به یک کارآفرین تبدیل می کند برای کارآفرین شدن باید تلاش کرد. باید با مرد م با سازمان ها در تماس بود تا دانسته ها را به کار بست. فقط در میدان عمل است که یک نفربه کارآفرین تبدیل خواهد شد.
افسانه هفتم : کارآفرینی اجتماعی تنها از طریق ایجاد سازمان ها و موسسات جدید ممکن است
این فرض درست نیست. بسیاری از مواقع کارآفرینان اجتماعی از امکانات موجود و فضاهای موجود استفاده می کنند. لازم نیست که حتما یک سازمان جدید تاسیس کنید. می شوددر یک فرایند تغییراتی حاصل کرد و در نتیجه به نیازهای بخشی از جامعه پاسخ داد. کارآفرین اجتماعی فرصت ها را شناسایی می کند و راه حل های نوین برای مشکلات طراحی می کند.
****
منبع : مقاله " افسانه هایی در مورد کارآفرینی اجتماعی " برگرفته از سایت http://blog.partoschool.org
آموزش علوم به کودکان و تاثیر آن بر خلاقیت
امروزه روانشناسان بر این عقیده اند که در رشد و یادگیری انسان مراحل زمانی حساسی وجود دارد به طوری که تمرین و آموزش باید در یک زمان معین و مشخص صورت گیرد.
در غیر این صورت عادات یادگیری نادرست پدید می آید که خود سبب ضعف و کندی در کسب مهارت های بعدی میشود. بنابراین تقویت و یا محرومیت در این سالها به ویژه در رشد بعدی کودک اثر گذار خواهد بود . از این رو باید سعی کرد که کودک را دقیقا در زمان مناسب یعنی در زمانی که عوامل محیطی بیشترین تاثیر را در شکوفایی استعدادهای ذاتی کودک می گذارند، آموزش داد.
با توجه به اینکه 80 درصد شخصیت کودک در 6 سال حیات اولیه او شکل می گیرد اهمیت آموزش و پرورش پیش دبستانی آشکار می شود. در این دوره کودک برای اولین بار به طور وسیع از تحرک و استقلال خویش بهره میگیرد و نقش نهاد خارج از محیط خانواده در رشد و پرورش و یادگیری کودک اهمیت می یابد.
بدیهی است که مهمترین وظیفه این مراکز ایجاد محیطی امن، سالم، مطلوب و مامنی همچون کانون گرم خانواده برای کودکان است. برای رشد و شکوفایی استعدادهای این نونهالان فعالیتهای آموزش و پرورش پیش از دبستان باید بر برنامهای استوار باشد که محیطی مناسب برای رشد هوشی، کلامی، اجتماعی، عاطفی و جسمی کودک فراهم آورد و توانایی حل مسائل خلاق را در کودکان تقویت کند. نظام آموزش و پرورش، به ویژه آموزش پیش از دبستان، در پرورش نیروی انسانی خلاق، جایگاه خاصی دارد.
برای ایجاد خلاقیت در کودکان باید این سوال را از خود پرسید که آیا می توان خلاقیت را در کودکان پرورش داد؟
خلاقیت یکی از شگفت انگیزترین ویژگیهایی است که ما به عنوان یک شخصیت انسانی آن را تعریف می کنیم. این ویژگی، نه تنها برای افراد با استعداد قابل دسترس است بلکه برای همه افراد می تواند مورد استفاده قرار گیرد. یک عمل خلاق، اگر چه ممکن است منحصر به فرد نباشد ولی برای شخصی که می خواهد انجام دهد، تازه و نو می باشد. در حقیقت ابتکار شخصی، شکلی از خلاقیت است که باعث لذت بردن فرد از ارائه ی یک ایده نو و ساختن چیزهای جدید می شود.
خلاقیت میتواند در همه انواع فعالیت های بشری از آشپزی گرفته تا علوم اتفاق بیفتد که لازمه آن ابتکار، حس کنجکاوی، خطر کردن و تفکر است. هنر می تواند یک نقش قوی در پیشرفت خلاقیت در بچهها داشته باشد. بچهها می توانند از طریق هنر، فرصتهایی را برای پیشرفت، جستجو و اکتشاف در آزمایش، سوال پرسیدن و تمرین انواع مختلف ارتباط، بین جنبه های گوناگون از رفتار خلاق را به دست آورند.
آیا شما می توانید بگویید که فرزند دلبندتان خلاق است؟ در این صورت شما باید ویژگیهایی مثل آنچه در ادامه بحث می شود را در او جستجو نمایید: افراد خلاق درباره چیزهای جزئی کنجکاوی زیادی نشان می دهند، تعداد زیادی راه حلهای غیر معمول، منحصر به فرد و پاسخهای زیرکانه را برای حل سوالات پیشنهاد می کنند، سرسخت و سمج هستند ، از آنچه که در شگفت می شوند با صدای بلند بروز می دهند، شوخ طبع هستند و این شوخ طبعیها ممکن است گاهی عجیب و غریب و حتی نسبت به دیگران باشد بی ادبانه ، هیجانی هستند، بطور انفرادی تصمیم می گیرند و ترس و وحشتی از قرارگرفتن در طبقه ای متمایز، ندارند و اظهار نظرهای دیگران را بدون خودآزمایی قبول نمیکنند.
آیا شما می دانید خواسته و ناخواسته سبب از بین بردن خلاقیت در کودکانتان می شوید؟ عواملی که در ذیل به آن اشاره می شود باعث می شود خلاقیت را از بین ببرد:
مشاهدات زیر چشمی به بچه ها، این احساس را در آنها به وجود می آورد که آنها مدام در هنگام کار کردن زیر نظر قرار می گیرند و این امر انگیزه خلاقیت را کم میکند؛ ارزیابی کردن پیوسته، بچه ها را دچار اضطراب می کند و باعث می شود که آنها نتوانند به درستی از معلوماتشان برای انجام کار استفاده کنند؛ افراط در جایزه، بچه ها را از لذت درونی یک فعالیت خلاق، باز می دارد؛رقابت نیز از جمله عواملی است که باعث از بین رفتن خلاقیت می گردد؛ استفاده مداوم از حرفهایی مانند اینکه کارشان اشتباه است ؛ به بچه ها گفته شود فقط در فعالیت هایی می توانند درگیر شوند که به آنها اجازه داده شده است و بزرگنمایی کردن یک کار، اغلب بیزاری و نفرت را ایجاد می کند. اغلب فشار آوردن به بچه ها برای انجام کاری که طبق مقررات برای آنها تعیین شده است و ترساندن از دوباره انجام دادن کار، از عواملی هستند که باعث از بین بردن خلاقیت در آنها می گردد.
به نظر شما فرزند باهوشتان قطعا خلاق است؟ این مهم است که ما بین سه ویژگی هوش، خلاقیت و درجات علمی تمایز قایل شویم. درواقع هوش، توانایی در یادگیری و فکر کردن است. خلاقیت، توانایی معرفی کارهای جدید یا دانش جدید است و درجات علمی هر آن چیزی است که شخص در طول سال ها در کلاسهای درس و گذراندن دروس دانشگاهی کسب می کند، امتحان می دهد و نمرات لازم را به دست می آورد. در مقایسه این ویژگیها، بیشتر افرادی که خلاقند با هوش هم هستند. دانش آموزانی که هم باهوشند و هم خلاق، در مدرسه در حد وسط قرار می گیرند.
یافته های تحقیقی نشان داده است بچه هایی که در کودکستان تجربه های علمی بدست آورده اند، در کلاس اول سریع تر از بچه هایی که فاقد این فرصتهای علمی بوده اند، در فراگیری خواندن پیشرفت می کنند. علوم را می توان در سالهای اولیه و دوران ابتدایی به کودکان آموزش داد. مطالب علمی و موضوعات علوم را می توان به طریقی بازسازی و دوباره سازی کرد که حتی کودکان در کودکستانها، بتوانند با مفاهیم علمی و به صورتی ساده آشنا شوند. در این مورد، گنجاندن علوم در برنامه درسی اولیه، ضروری به نظر می رسد. بهترین طریق کمک به بچه ها، برای آنکه جهانی را که در اختیار دارند بشناسند، این است که موادی را در دسترسشان قرار دهیم تا از طریق بکار بستن، تجربه کردن و استدلال، درباره آنها اطلاعاتی کشف کنند. این امر به بچه ها کمک می کند تا خلاقانه بیندیشند.
در حقیقت یک آموزش خوب علوم، برای هر کودکی مهم است . به این خاطر که علوم در همه جا هست و درک اینکه بخشی از زندگی روزمره ما است، می تواند کودکان را به موفقیتهای بزرگی در زندگی برساند. امروزه مفهوم اینکه علوم تنها برای دانشمندان و مهندسان لازم است منسوخ شده است. یک آموزش خوب علوم برای کودکان در همه پیش زمینهها، استعدادها، علایق و تواناییها ضروری است. همه کودکان نیاز دارند دانش و مهارتهایی را که ما تحت عنوان سواد علمی میشناسیم، به دست آورند. علوم به کودکان کمک میکند که چطور یاد بگیرند، مشاهده کنند، اطلاعات را جمعآوری کنند، نتایج را تفسیر کنند و تفکرشان را درباره ایدهها و اتفاقاتی که آنها در زندگیشان با آن روبرو می شوند، بازگو نمایند.
والدین عناصر اصلی آموزش به بچه ها هستند. بنابراین آنها نیاز دارند که از نظر اطلاعات به روز باشند. برخی از این اطلاعات مهم روزانه شامل آگاهی از اهداف یادگیری، موضوعات نشریات، آزمونهای استاندارد و … می باشد که روی آموزش بچه ها موثرند .
در حقیقت بهترین شکل آموزش علوم در بچه ها می تواند منجر به نتایج مطلوب برای جامعه شود. آموزش خوب علوم به دانش آموزان کمک میکند تا میزان درک و فهمشان را گسترش دهند و آنها را به همکاری اندیشمندانه با شهروندان، تشویق و ترغیب نماید.
علوم به کودکان کمک می کند تا بتوانند بهتردرک کنند. وقتی بچه ها درباره دنیای پیرامونشان کشف میکنند و یاد می گیرند، در حقیقت آنها درک بهتری را از وابستگی زندگی خود با محیط به دست می آورند؛ علوم، قدرت تفکر انتقادی را در بچه ها بالا می برد. کودک با سوال پرسیدن در مورد اشیا و توجه به دیدگاههای جدید، مانند یک دانشمند کوچک است که می تواند مهارتهای تفکری مستقل را به دست آورد و تبدیل به مصرف کننده ای دانا ، عاقل و شهروندی که می تواند تصمیم های آگاهانه بگیرد، نماید؛ علوم مهارت های ارتباطی قوی را ترقی می دهد و در مورد همکاری ها و مدیریت های ناسازگار درس میدهد. این قابلیت های همکاری می تواند خلاقیت را پرورش دهد و بچه ها را با جزئیات نقطه نظرهای متضاد، کارهای مستقل و گروهی آشنا سازد؛ علوم، مهارتهای تحقیق را درس می دهد. از طریق علوم بچه ها درباره فرضیه دادن، جمع آوری اطلاعات، امتحان فرضیه، نوشتن یک تحقیق اولیه، جستجو برای نمونه، صحبت کردن با دیگران در مورد یافته هایشان، نوشتن مقاله و ارائه آنها یاد می گیرند. این مهارتها برای موفق شدن در مدرسه و محیط کار ضروری هستند.
علوم، همه ی پیرامون کودکان است. حیات خلوت، آشپزخانه و همه جای خانه او، می تواند آزمایشگاهی طبیعی برای کودکان باشد. بچه ها کنجکاوند و با کشفیات علوم میتوانند سرگرم شوند، در حالیکه در مورد خودشان و دنیای پیرامونشان درسهای بزرگی می گیرند. برای انجام فعالیتهای علوم دو نکته را باید در نظر بگیرید: آموزش و ایمنی.
در کنار سرگرم کننده و جالب بودن آزمایش های علمی، بایستی آنها بر اساس استانداردهای آموزشی قوی و دانش و مهارتهایی که مطابق با سن کودک است، آماده شوند. فعالیت های طراحی شده باید دارای اهداف یادگیری واضح و روشن برای همه کودکان باشند و مجالی را برای تفکر برای کودکان فراهم آورند. ضمنا بایستی به این نکته توجه داشت که حتی برخی فعالیتهای ساده ممکن است مضر و خطرناک باشند.
لذا در این راستا پژوهشی در دوره کارشناسی ارشد آموزش شیمی در دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی با عنوان ” بررسی تاثیر فعالیتهای علوم بر پرورش خلاقیت کودکان پیش دبستانی” انجام شد. برای این منظور برای گروه آزمودنی، تعداد 10 فعالیت ساده شیمی در مدت 5 هفته انجام شد. پس از طی این دورة آموزشی، گروه آزمودنی و کنترل مجددا با آزمون اندازه گیری خلاقیت تورنس ارزیابی شدند. آزمون تورنس ، یکی از ابزارهای استاندارد برای سنجش خلاقیت می باشد که توسط محققان از دوره پیش دبستانی تا بزرگسالی مورد استفاده قرار می گیرد. تورنس معتقد است خلاقیت عبارت است از حساسیت به مسائل، کمبودها، مشکلات و خلاءهای موجود در دانش، حدس زدن و تشکیل فرضیههایی درباره این کمبودها، ارزشیابی و آزمایش این حدسها و فرضیهها و احتمالاً اصلاح و آزمون مجددآنها و در نهایت نتیجهگیری از آنهاست. در پژوهش انجام گرفته، خلاقیت از طریق تعداد و نوع پاسخهایی که کودک برای عناصر تشکیل دهنده”آزمون تفکر خلاق تورنس” ارائه می کند و شامل چهار عنصر است، حاصل می گردد:
الف) سیالی: تعداد ایده های مختلفی که می تواند بوجود آید
ب) بدیع بودن: غیر معمول بودن ایده های ارائه شده می باشد.
ج) انعطاف پذیری: متنوع بودن ایده های بیان شده می باشد.
د)بسط:جزئیات ارائه شده در ایده های یک محصول است.
برای انجام آزمایش های علوم توسط کودکان از شیوه بارش مغزی استفاده شد. بارش مغزی ، یک تکنیک گروهی است که فراگیران در آن می کوشند تا تمام ایده های ممکن را برای حل یک مساله خاص ، ارایه کنند. بارش مغزی یکی از راهبردهای مناسب برای به عینیت درآوردن استعدادهای بالقوه انسان است.
نتایج مطالعات ما نشان داد که ارائه فعالیتهای علوم به کودکان به شیوه بارش مغزی سبب افزایش خلاقیت آنها در چهار زمینه اصلی خلاقیت یعنی : سیالی، انعطاف پذیری، ابتکار و بسط گردید.
****
منبع : مقاله "آموزش علوم به کودکان و تاثیر آن بر خلاقیت "رسول عبداله میرزائی (استادیار دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی) -اشرف انارکی (کارشناس ارشد آموزش شیمی)-برگرفته از : http://blog.iranoffside.com
مدیریت دانش چیست؟
خلاصه
:از اواخر دهه 90، مدیریت دانش به عنوان روش نوین مدیریتی، بحث داغ متون مدیریت و دیگر حوزههای وابسته بود. این روش، در واقع تکامل دیگر روشهای مدیریتی است، نه چیزی که ناگهان کشف شده باشد و بتواند طی شش ماه در سازمان پیاده شود. سازمانهای موفق، دریافتهاند که دانش، مهمترین دارایی آنهاست و برخی اصول اساسی مدیریت دانش، در کارکنان و سازمان و جود دارد و آنان به مدیریت دانش به عنوان عامل کلیدی موفقیت سازمان مینگرند. به همین دلیل، سرمایهگذاری هنگفتی برای بهکارگیری این نوع مدیریت، هزینه کردهاند.
برچسبها:مدیریت دانش
مدیریت دانش، رسیدن به اهداف سازمان با استفاده بهینه از دانش و یا توانایی یک سازمان در استفاده از سرمایه معنوی (تجربه و دانش فردی نزد هر فرد) و دانش دسته جمعی به منظور دستیابی به اهداف خود از طریق فرایندی شامل تولید دانش، تسهیم دانش و استفاده از آن به کمک فناوری است.
مدیریت دانش، راز موفقیت سازمانها در قرن 21 است. دانش، مفهومی فراتر از داده و اطلاعات است. دانش به مجموعه اطلاعات، راه کار عملی مرتبط با آن، نتایج بهکارگیری آن در تصمیمات مختلف، آموزش مرتبط با آن، نگرش افراد در مشاغل و مسئولیتهای مختلف در ارتباط با آن گفته میشود. دانش هر نفر، حتی در موردی خاص، ممکن است با دیگران متفاوت باشد. دانش زیربنای مهارت و تجربه و تخصص هر فرد است.
هر سازمان برای دستیابی به اهداف خود، از مجموعه دانشی استفاده میکند که نزد تکتک افراد و در ذهن آنها انباشته شده است. در صورت عدم استفاده از این دانشها، میتوان شکست سازمان یا بالا بودن هزینههای ناشی از تکرار برخی فرایندهای تصمیمگیری و عدم استفاده مطلوب از سوابق تجربی و تصمیمگیریها را انتظار داشت. به همین دلیل، سازمانهای پیشرو اقدام به جمعآوری دانش نهفته نزد پرسنل و گروههای کاری میکنند که به آن «سرمایه دانش» گفته میشود.
امروزه سرمایههای یک سازمان تنها سرمایه مالی و فیزیکی نیست بلکه سرمایه دانش افراد مهمتر از آن دو بوده و مورد توجه مدیران قرار گرفته است. به بیانی دیگر، مدیریت نیروی انسانی، وجه پیچیده مدیریت دانش است.
مدیریت دانش، طبعاً باعث پیشرفت و تکامل دیگر سیستمهای سازمان از قبیل TQM و BPR و آموزشهای سازمانی شده و موقعیت سازمان را در فرصتهای جدید، تقویت و پشتیبانی میکند.
در این سازمانها، مدیریت دانش برای بهینهسازی ارتباطات میان کارمندان و بین ردههای بالای مدیریت به کار گرفته میشود. مدیریت دانش در این سازمانها، به ایجاد فرهنگ اشتراک دانش میان کارمندان کمک میکند. گرچه دانش میتواند توسط افراد کسب شود، ولی برای اینکه سودمند واقع شود، لازم است همه اعضای گروه در آن سهیم شوند.
در متون مدیریت دانش، تأکید بسیاری بر ارتقای فرهنگ سازمانی به سمت اشتراک دانش شده است.
یکی از موانع عمده اشتراک دانش در سازمانها، فرهنگ سازمانی موجود است. در سازمانهایی که حفظ و ارتقای موقعیت شغلی بستگی به دانش افراد دارد و دانش کسب شده به آنان قدرت میدهد، اشتراک دانش برابر با به خطر افتادن و آسیبپذیری موقعیت شغلی تلقی میشود. فرهنگ سازمانی را باید به سمتی ارتقا داد که کارمندان مطمئن شوند تمام نظراتشان ارزشمند است و نگران این نباشند که نظراتشان ممکن است نادرست باشد و وجهه خود را از دست بدهند و یا دیگر همکاران آنها ممکن است عصبانی شوند.
اهداف مدیریت دانش
یکی از اهداف آشکار مدیریت دانش، ایجاد ارزش در سازمانهاست. یکی از عمومیترین راههای ایجاد ارزش از سوی دانشکاران، پشتیبانی برای تصمیمگیری کارامد است. ایجاد ارزش، لزوماً به معنی ایجاد ارزش اقتصادی نیست. سازمانهای غیرانتفاعی، سازمانهای دولتی و خیریه، به روشهای غیراقتصادی ایجاد ارزش میکنند. آنها چیزی ایجاد میکنند که سرمایه اجتماعی نامیده میشود. دانش دانشکارانی که میتوانند با تصمیمگیری مؤثر در سازمان ارزش ایجاد کنند، پیش نیاز مدیریت دانش است.
تبدیل دانش غیررسمی، ذهنی و شخصی (ضمنی) به دانش ثبت شده رسمی (صریح)، یکی از اهداف کلیدی مدیریت دانش است که باعث کاهش ریسک از دست رفتن دانش با ارزش سازمان با ترک همکاری کارکنان و کاهش خطر از دست دادن حافظه شرکت به هنگام تعدیل نیروی انسانی میشود.
ماسن و پائولین (2003) مطالعهای در مورد درک استنباط مدیران شرکتهای نیوزیلندی از مدیریت دانش انجام دادهاند. مدیران مورد تحقیق باید به سؤالات زیر پاسخ میدادند:
1. اصلیترین هدف شرکتها برای بهکارگیری مدیریت دانش چیست؟
2. بزرگترین موانع بهکارگیری موفقیتآمیز مدیریت دانش چیست؟
3. مهمترین عامل موفقیت مدیریت دانش چیست؟
اصلیترین اهداف عبارتند از: تهدید رقبا، آگاهی یافتن از اهمیت دانش و کارامدی تکنولوژی مدیریت دانش.
بزرگترین موانع عبارتند از: فرهنگ سازمانی (فقدان اعتماد، ارتباطات و اشتراک دانش) و نیز فقدان آگاهی و درک و بصیرت درباره مدیریت دانش
مهمترین عامل موفقیت: فرهنگ سازمانی (افراد، اعتماد، اشتراک) است.
فواید مدیریت دانش
برخی فواید بهکارگیری مدیریت دانش در سازمانها، عبارتند از:
- تشخیص کمبودها (خلاها) در دانش سازمانی
- بهرهوری بیشتر از سرمایههای انسانی
- یادگیری کارامدتر و مؤثرتر کارکنان
- ارائه کالاها و خدمات دارای ارزش افزوده
- افزایش رضایتمندی مشتریان
- جلوگیری از تکرار اشتباهات
- کاهش دوبارهکاری
- صرفهجویی در زمان به هنگام حل مسئله
- برانگیختن خلاقیت و نواوری
- ایجاد رابطهای نزدیکتر با مشتریان
روشهای مدیریت دانش
فرانس بوتیلییر و کاتلین شیرر (2002) مطالعه عملی در مورد 12 سازمان (6 سازمان خصوصی و 6 سازمان دولتی) انجام دادند تا آنچه را که آنها روشهای مدیریت دانش مینامیدند، مشخص سازد. نتیجه حاصله عبارت بود از:
- تمرکز بر ارتباطات که گروههای همکار و محلهای پرسش و پاسخ نامیده میشود.
- تمرکز بر ذخیره و بازیابی دانش که بانکهای اطلاعاتی خبره و دانش نامیده میشود.
- تمرکز بر اشاعه گزیده که آگاهی رسانیهای اطلاعات و اخبار و یادگیری سازمانی نامیده میشود.
- تمرکز بر عمل که همکاری مجازی نامیده میشود.
برنامههای مدیریت دانش و روند تولید دانش
دیوید اسکایرم (1999)، یکی از نویسندگان معتبر حوزه مدیریت دانش، میگوید بیشتر برنامههای مدیریت دانش، بر هفت مرحله استراتژیک ذیل تمرکز دارند:
- دانش مشتری: حیاتیترین دانش در بیشتر سازمانها
- دانش در فرایندها: بهکارگیری بهترین دانستهها در حال انجام دادن وظایف
- دانش در محصولات و خدمات: راهحلهای هوشمندانه براساس نیازهای مشتریان
- دانش افراد: پرورش و کنترل قدرت ذهنی که ارزشمندترین سرمایه است.
- حافظه سازمانی: اتصال به دروس گذشته یا هر جای دیگری در سازمان
- دانش در ارتباطات: دانش فردی عمیق که همکاری موفقیتآمیز را پشتیبانی میکند.
- داراییهای دانش: اندازهگیری و مدیریت سرمایه فکری شما
روند تولید دانش در سازمانها به اعتقاد نوناکا، از چهار عمل زیر پیروی میکند:
1. از ضمنی به ضمنی: زمانی اتفاق میافتد که افراد در ارتباطات رو در رو به تبادل دانش میپردازند.
2. از صریح به صریح: تولید دانش جدید با ترکیب دانشهای موجود است. مثلاً، مدیر امور مالی یک سازمان، اطلاعات مالی قسمتهای مختلف سازمان را گردآوری کرده و براساس آنها، گزارش مالی ارائه میدهد.
3. از ضمنی به صریح: تدوین تجربیات، عقاید، نظرات کارکنان به طوری که توسط دیگران قابل استفاده باشد.
4. از صریح به ضمنی: وقتی اتفاق میافتد که دانش صریح در کارکنان درونی شده و باعث گسترش و توسعه دانش شخصی آنان میشود.
آموزش مدیریت دانش
آموزش ناکافی کاربران، یکی از عوامل شایع عدم موفقیت برنامههای مدیریت دانش است. نتیجه تحقیقات نشان میدهد که افزونبر نیمی از دلایل عدم موفقیت برنامههای مدیریت دانش، به آموزش ناکارامد کاربران مربوط میشود.
کونیگ، در مقاله خود با عنوان «آموزش مدیریت دانش» 4 عنصر اساسی مؤثر در برنامه آموزشی مدیریت دانش را معرفی کرده است.
- تکنولوژی اطلاعات و کاربردهای آن
- فرهنگ سازمانی
- مبانی مدیریت دانش
- مبانی اقتصاد و تجارت
و در خصوص تفاوت میان سازمان یادگیرنده و مدیریت دانش مینویسد: مفهوم سازمان یادگیرنده، بر تولید دانش تأکید دارد، در حالی که مدیریت دانش بر گردآوری، سازماندهی و اشاعه دانش متمرکز است. مدیریت دانش، گسترش یافته است تا سازمان یاد گیرنده و تولید دانش را پوشش بدهد.
چالشهای پیش روی مدیریت دانش
اساسیترین چالشهای مدیریت دانش، تولید دانش نیست بلکه تصرف دانش و اشاعه آن است. براستی دانشی که اشاعه داده نشود، ارزش بسیار محدودی برای سازمان دارد.
روش سنتی اشاعه و تولید دانش، گفتوگوهای رو در رو بود، اما امروزه که سازمانها و شرکتها به سوی جهانی شدن حرکت کرده و شکل مجازی پیدا میکنند، روشهای سنتی بسیار کند و غیرمؤثر هستند. بنابراین، لزوماً باید از تکنولوژی برای گردش دانش سود جست.
یکی از دیگر چالشهای واقعی مدیریت دانش، تدوین تجربیات و عقاید کارکنان به صورتی قابل استفاده برای دیگران است.
نتیجهگیری
باید توجه داشت که اصولاً مدیریت چیزی ناملموس و ذهنی نظیر دانش، امکانپذیر نیست. آنچه مدیریت میشود، منابع دانش- تکنولوژیهای مربوط به آنها- فرایندها و تکنیکها و از همه مهمتر، عنصر انسانی است که منبع تمامی دانشهاست. سازمان یا شرکتی که در کارکنان خود انگیزه لازم برای اشتراک دانش ایجاد نکرده باشد، حجم بسیار چشمگیری از دانش خود را از دست خواهد داد.
نکته اساسی پشت پرده مدیریت دانش این است که بهبود تمام عوامل منجر به موفقیت یک سازمان، مثل خلاقیت سازمانی، کیفیت محصولات و خدمات، در گرو دسترسپذیری و استفاده کارامد از دانش برتر و بهتر است.
مسلماً تا چند سال آتی، مقوله دانش به عنوان جزء جداییناپذیر تمامی مجموعههای سازمانی خواهد شد و سازمانهایی در این زمینه موفق خواهند بود که زیرساختهای لازم برای پیادهسازی آن را فراهم کرده و چارچوب مناسب آن را طراحی کنند.
منابع:
1. Rollo, C. and T. Clarke (2001). International best practice: case studies in knowledge management. Sydney, Standadrs Australia International Limited.
2. Skyrme, D. (1999) KM basics, knowledge connections, David Skyrme Associates.
3. Koenig, M.E.D. (1999). "Education for knowledge management". Information Services and use 19 (1): 17-32
4. Bouthillier, F & Shearer,K (2002)"Understanding knowledge management and information management: The need for an empirical perspective", Information Research, 8,1
****
منبع : مقاله " مدیریت دانش چیست؟ " برگرفته از http://www.modiriran.ir
.::مرجع کد آهنگ::.
.::دریافت کد موزیک::.